باز هم بخاطر پسرم ...
سلام پسرکم الان که دارم این پست رو می نویسم دقیقا 1 سال و 2 ماه و 5 روز از نوشتن پستی با عنوان "بخاطر پسرم" میگذره تو اون پست نوشته بودم که دیگه نمی خوام برم سر کار بخاطر تو پسر گلم اما حالا بعد از 1 سال و 2 ماه و 5 روز که شما دیگه بزرگ شدی و مثل اونموقع به من وابسته نیستی تصمیم گرفتم که دوباره برگردم سر کار و اینبار هم صلاح شما و خودم و بابایی رو در نظر گرفتم البته امیدوارم بیمارستان هنوز جایی برای من داشته باشه و بدون دغدغه منو بپذیرند( خیلی روم زیاد شد نه!!) فردا می خوام برم و با رئیس بیمارستان صحبت کنم دعام کن مامانی تا هرچی خیره برامون پیش بیاد ...