محمدحسين عزیز دل ما محمدحسين عزیز دل ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
محمد صالح نور چشم مامحمد صالح نور چشم ما، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

پسر مامان

باز هم بخاطر پسرم ...

سلام پسرکم الان که دارم این پست رو می نویسم دقیقا 1 سال و 2 ماه و 5 روز از نوشتن پستی با عنوان "بخاطر پسرم" میگذره  تو اون پست نوشته بودم که دیگه نمی خوام برم سر کار بخاطر تو پسر گلم اما حالا بعد از 1 سال و 2 ماه و 5 روز که شما دیگه بزرگ شدی و مثل اونموقع به من وابسته نیستی تصمیم گرفتم که دوباره برگردم سر کار و اینبار هم صلاح شما و خودم و بابایی رو در نظر گرفتم البته امیدوارم بیمارستان هنوز جایی برای من داشته باشه و بدون دغدغه منو بپذیرند( خیلی روم زیاد شد نه!!)   فردا می خوام برم و با رئیس بیمارستان صحبت کنم دعام کن مامانی تا هرچی خیره برامون پیش بیاد ...
8 مهر 1391

تولد دو سالگی

  پسرکم بالاخره دو ساله شدی حالا دیگه اصلا شیر نمی خوری و خیلی از کارهاتو خودت انجام می دی مثلا واسه آب خوردن یه لیوان کوچولو داری که می بری زیر آب سرد کن یخچال و واسه خودت آب می ریزی یا اگه خوابت بیاد میری فوری بالش و پتوت رو میاری به من میگی که بخوابونمت و کلی کار دیگه که از دید دوربین مامانی مخفی نمونده خلاصه با این تفاسیر مردی شدی واسه خودت تازه چند شب پیش وقتی داشتم مسواکتو میزدم یهو متوجه شدم دهنت پر از خون شد اول ترسیدم ولی بعد دیدم که یکی دیگه از دندونهای آسیابت داره در میاد و من اشتباهی مسواکو رو لثه زخمیت کشیدم  اینها همه نشونه های بزرگ شدنه و ما هم به مناسبت این بزرگ شدن برات جشن گرفتیم  البته تو وروجک خیلی خوش شان...
24 شهريور 1391

لغت نامه

کلماتی که درست تلفظ می کنی: بابایی ، مامان ، عمه ، عمو ، لالا ، من ، نی نی ، ای بابا ، لیلا ، اَاَ(همون اه اه) ، به به ، الو ، دیدی کلماتی که یه خورده پس و پیش میگی مامایی = مامانی نَه نَه نو = مامان جون بابالی = بابا علی نو = نون جی = شیر، سیب و البته یه چیز دیگه که نمیتونم اسمش رو بگم لییلا = گیلاس نو نو نه = هندونه دَتَنی = بستنی مو = موز ای یا = خیار ، بیا جوجه = جوجه ، گوجه یایی = چایی ، دایی لالی = خاله آبیده = آب بده نَ نون = نکن بَلی = بله بوپ = توپ قوقو = کوکو  اَنو = انگور ، انگشت دَ = دست با = پا دوتَر = دختر لَ لَ ل...
18 شهريور 1391

زردی نوزادی(ایکتر)

ایکتر:  تغییر رنگ زرد پوست و ملتحمه را گویند که از مسائل شایع دوران نوزادی است. ایکتر شایع و در اکثر مواقع خوش خیم است. اگرچه درمان نکردن ایکتر شدید با  ضایعات عصبی  همراه است. شیوع: در ۶۰ درصد نوزادان رسیده یا ترم ودر ۸۰ درصد نوزادان نارس یا پرترم . علائم بالینی: ممکن است درموقع تولد ویا درهر زمان از دوران نوزادی وجود داشته با شد. معمولا از صورت شروع میشود وبه شکم و پاها انتشار می یابد. face:5        midabdomen:15         soles:20    اما معاینه فیزیکی نمی تواند سطح خونی را مشخص کند . ایکتر فیزیولوژیک: بر...
22 مرداد 1391

همه اون چیزی که از یکبار دیدار تو ذهنم مونده

گاهی وقتها پیش میاد یک نفر رو فقط یه بار می بینی و بعد از چند وقت یهو می شنوی که طرف فوت کرده انگار دنیا رو سرت خراب می شه وآرزو می کنی که کاش هیچوقت ندیده بودیش ! داستان از این قراره که من حدود 5 - 6 ماه پیش می رفتم باشگاه تو این مدت با یه خانمی که دوسال از من بزرگتر بود دوست شده بودم این خانم هم مثل من تو بیمارستان کار می کرد البته ایشون پرستار بودن و تو بخش نوزادان یه بیمارستان دیگه کار می کردند می خوام بگم آشنایی منو ایشون فقط در حد همون یک روز در میون باشگاه بود  این خانم پرستار که از نظر من فوق العاده خانم پر انرژیی بودند صاحب دو تا بچه بود یه دختر 9 ساله و یه پسر 4 ساله در تمام مدتی که باشگاه می رفتم یکبار پیش اومد که این خانم ...
20 مرداد 1391

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی.....

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی   اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...     به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی   رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی .     به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی   بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن .     به یک‏جایی از...
16 مرداد 1391

از یه شاعر ناشناس

شروع کرد مرا از هزار و سیصد و شصت و... چه فرق می کند اصلا خدا همین که نشست و ... برای روح من از خاک خود مجسمه ای ساخت کشید دست و دهان و دو پا دو گوش و دو دست و ... و دست مهر خودش را کشید روی سر من گذاشت یک دل عاشق درون سینه سپس تو ... همین که توی دل من کبوترانه نشستی خدا بهشت خودش را به روی این همه بست و ... من و تو رونده شدیم از...                               عزیز از تو چه پنهون به جرم عشق چشیدیم طعم تلخ شکستو ... ...
6 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر مامان می باشد