بله ممنون!
نصفه شب با گریه از خواب بیدار شدی هرکاری کردم آروم نشدی یه بند گریه می کردی دیگه واقعا مستاصل شده بودم، آخر سرهمین جوری گذاشتمت تو اتاق که برم یه شیشه شیر برات بیارم از کنارت که بلند شدم گریه ات شدت گرفت تا شیرو گرم کنم و بیارم خونه رو گذاشتی رو سرت، وقتی هم که اومدم پیشت از شدت گریه حاضر نبودی بیای بغلم اینقدر بلند گریه میکردی که اصلا صدای منو نمیشنیدی به زور بغلت کردم و تو گوشت گفتم شیر میخوری مامانی، وسط اون گریه وحشتناک نگام کردی و گفتی: بله ممنون!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی