محمدحسين عزیز دل ما محمدحسين عزیز دل ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
محمد صالح نور چشم مامحمد صالح نور چشم ما، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

پسر مامان

تولد 3 سالگی

1392/6/13 13:20
نویسنده : مامان فهیمه
1,347 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز چه روز خوبیه خونه شده چه روشن
پر از صدای بچه هاست روز تولد من
امروز همه دوستای من تو خونه ی ما هستن
همه کنار همدیگه نزدیک من نشستن

شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم
شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم

کاغذای رنگ و وارنگ تو خونه کرده غوغا
بادکنکای جشن من قشنگه قد دنیا
دوستم به من هدیه دادن یه توپ رنگی رنگی
هیشکی تا حالا ندیده هدیه به این قشنگی
هدیه به این قشنگی

امروز چه روز خوبیه خونه شده چه روشن
پر از صدای بچه هاست روز تولد من
امروز همه دوستای من تو خونه ی ما هستن
همه کنار همدیگه نزدیک من نشستن

شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم
شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم

کاغذای رنگ و وارنگ تو خونه کرده غوغا
بادکنکای جشن من قشنگه قد دنیا
دوستم به من هدیه دادن یه توپ رنگی رنگی
هیشکی تا حالا ندیده هدیه به این قشنگی
هدیه به این قشنگی

niniweblog.com

سلام به همه دوستای گلم تعجب نکنید من خودم هستم که اومدم هرچند روم نمی شد ولی دیگه .......

امروز تولد پسر گل مامانه واسه همین دلم نیومد براش چیزی ننویسم الان دیگه حسابی مرد شده و واسه رفتن به مهد کودک بهونه نمی گیره و اصلا مامانش رو اذیت نمی کنه چند روزه که دیگه پوشک نمی پوشه و همه کارهای شخصیش حتی پوشیدن کفش که به نظر من خیلی سخته خودش انجام می ده حرف زدنش تقریبا کامل شده ولی پس و پیش هم زیاد می گه البته تو فکرش یه چیزایی میگذره که گاهی به زبون می آره و من هم نمی فهمم چی می گه

پسر عزیزم سه سالگیت مبارک فردا واسه تولدش می خوایم بریم آتلیه شنبه هم قراره تو مهد کودک تولد بگیریم که حتما عکسهاشو براتون میگذارم

دوستت دارم گل مامان ماچ ماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچ

یه مکالمه مامان و نی نی براتون بنویسم و برم سر کار. قول می دم بعد از این دیگه فعال تر باشم

محمد حسین بیرون از خونه چند تا مرغ و خروس دیده بود و همینطور ذل زده بود و بهشون نگاه میکرد:

من: محمد حسین اینا چی هستن؟

محمد حسین: نمی دونم پرنده ان!متفکر

من با خوشحالی نیشخند از این همه دقت محمد حسین: چه پرنده ایه عزیزم اسمشو می دونی؟ 

محمدحسین بدون مکث: فکر کنم گاوه!!!!!یول

من:اوهتعجبکلافه

پسندها (1)

نظرات (3)

هدی
18 شهریور 92 1:06
تولدت مبارک خاله جووووووووووووون

فهیم خیلی باحال بود نزدیکه یه ربعه به گاوه میخندم

انشالله خدا حفظش کنه




ممنون خاله هدی روز دختر هم به گل دختر شما مبارک
خاله ستاره
19 شهریور 92 8:03
خيلي باحالين شما دوتا تو دلقك مملي دلقك خدا حفظتون كنه
khale setareh
19 شهریور 92 8:07
تولد تولد تولدش مبارككككككككككك يادش بخير اون سال روز تولدش كه منو خاله آزاده اومديم ديدنش مثل يه هلو سرخ بود و نرم اونروز كه شكل تو بود اين روزها هم باز شبيه تو
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر مامان می باشد