روزشمار محمد حسین از تاریخ 1390/05/09 تا 1390/06/16
٠٩/٠٥/١٣٩٠
پسرک نازم امروز تونستی چهار دست و پا راه بری البته خیلی کم کم و آروم آروم .
با این پاهای نحیف و کوچولوت یه روز تا اوج خوشبختی و موفقیت پیش خواهی رفت عزیزکم
١١/٠٥/١٣٩٠
از امروز دیگه نمیرم سر کار بخاطر شما پسر نازم.تصمیم گیری در این مورد خیلی سخت بود و بالاخره مجبور شدم یکماه مرخصی بدون حقوق بگیرم تا بعد فکرامو بکنم.البته این یکماه به چشم هم زدنی گذشت و بالاخره من و بابایی با هم به این نتیجه رسیدیم که بودن در کنار تو و سرکار نرفتن هم برای من خوبه هم برای شما.امیدوارم تصمیم درستی گرفته باشم.
دوستت دارم مامانی
١٨/٠٥/١٣٩٠
پسرک قشنگم امروز برای اولین بار تونستی بدون کمک از حالت چهار دست و پا به حالت نشسته دربیای.کاش برام امکان داشت می تونستم لحظه به لحظه بزرگ شدنت رو ثبت کنم ولی حیف که نمیشه امیدوارم بعدها این دل نوشته های مامان لحظه های شیرین کودکیت رو برات زنده کنه...
زود بزرگ شو مامانی
٢٠/٠٥/١٣٩٠
امروز من و خاله طاهره به طرز کاملا ناشیانه ای موهاتو کوتاه کردیم و تو ورووجگ اینقدر تکون خوردی که همه موهات کوتاه بلند شد.بابایی هم که سر کار بود وقتی اومد خونه و تو رو با اون قیافه دید حسابی بهت خندید البته با این موهای جدید قیافه ات حسابی با نمک و خواستنی شده نانازم.
١٣/٠٦/١٣٩٠
پسر قشنگم امروز درست یکساله که اومدی تو زندگی من و بابا.برای تولدت یه پست اختصاصی درست میکنم حتما .امروز بردمت مرکز بهداشت برای پایش و گرفتن وقت واکسیناسیون، خدارو شکر بعد از یه توقف رشد عجیب که سه ماه پیش داشتی الان اوضاعت بهتره: وزن٩کیلو و ٢٠٠گرم، قد ٧٨ سانتیمتر و دور سر ٤٦ سانتیمتر.منو و بابایی خیلی خوشحال شدیم چون واقعا نگرانت بودیم. منو ببخش که این روزا خیلی نمیتونم برات بنویسم پنج شنبه برات جشن تولد می گیرم امیدوارم به همه خوش بگذره .
بوس بوس مامانی
١٦/٠٦/١٣٩٠
امروز واکسن یکسالگیتو زدیم که شما پسر خیلی خوبی بودی و اصلا گریه نکردی ضمنا یه اتفاق خیلی خوب هم افتاد که دوست دارم برات تعریف کنم. امروز بعد از واکسن زدن اومدیم خونه مامان جون.
من و خاله فاطمه و عمو فرزاد و حسین پسر خاله تو اتاق بودیم ، مامان جون یکدفعه صدامون کرد که بیاین محمد حسین رو ببینید، البته من یه کم هول شدم و فکر کردم اتفاقی افتاده وقتی اومدیم تو پذیرایی دیدیم که تو با تعجب و یه کم ترس دستاتو از ستون جدا کردی و سرپا ایستادی این اولین باری بود که تونستی سر پا بایستی.
قربون پسر تنبلم بشم یکسالو رد کردی اونوقت من واسه سرپا وایستادنت اینقدر ذوق میکنم