روزشماز محمدحسین از تاریخ11/07/1389 تا 13/11/1389
11/7/1389 یکشنبه
دومین مراجعه به دکتربرای چکاب،رفتیم بیمارستان نفت خانم دکتر بعد از معاینه گفت همه چیز پسرتون خوبه، خب خدارو شکر
15/8/1389 شنبه
پسر گلم امروز واکسن دوماهگیتو زدیم به همین زودی دوماه گذشت . قبل از واکسن به روال معمول همه مراکز بهداشت پایش رشد داشتیم.
وزن: 5کیلو و 600 گرم
قد: 62 سانت
دور سر: 39.5 سانت
کم کم لبخند میزنی و صدای منو میشناسی . یعنی اگه وسط گریه هات برات لالایی بخونم آروم میشی
تو مرکز بهداشت واسه واکسن خیلی گریه نکردی ولی تو خونه خیلی اذیت کردی و تقریبا3روز فقط گریه و بیتابی میکردی.
منو و بابایی هم برای این که آروم بشی میگذاشتیمت لای پتو و تاب تابت میکردیم.
خیلی کار خسته کننده ای بود ولی نه من و نه بابا طاقت دیدن گریه هاتو نداریم.
13/10/1389دوشنبه (برای دایی حسن که خیلی برامون عزیزه)
پسر نازم امروز برای اولین بار دایی حسن رو دیدی چون دایی حسن خلبانه و مجبوره بخاطر شغلش تو کرمان زندگی کنه و در تمام این مدت(بعد از تولد شما) نتونسته بود مرخصی بگیره و بیاد . امروز دقیقا در تولد چهار ماهگیت به تهران اومد و شما رو دید.امروز نوبت واکسن چهارماگیت هم بود ولی چون میدونستم که میخوای گریه کنی بخاطر دایی حسن نبردمت.اما بالاخره فردا باید ببرمت و از همین الان استرس دارم چون دفعه قبل خیلی اذیت شدی.
14/10/1389 سه شنبه
واکسن چهار ماهگیت رو زدیم.
پیشرفت رشد:
وزن: 7 کیلوو 100 گرم
قد: 67 سانتی متر
دور سر: 42 سانت
دقیقا مثل واکسن دو ماهگیت تا سه چهار روز کارت شد گریه و بی تابی . دلم برات غش میره وقتی میبینم اینجوری گریه می کنی.مامانی اینا بخاطر سلامتی خودته عزیزم.
21/10/1389سه شنبه(برای عمو وحید عزیز)
امروز برای اولین بار عمو وحید رو دیدی. خیلی هم زود باهاش انس گرفتی و غریبی نکردی. البته عمو وحید خیلی شبیه بابا حسینه شاید به همین خاطر بود .عمو وحید برای پسرم یه دست لباس (شلوار لی، سویشرت و لباس آستین بلند سفید) کادو آورد.
4/11/1389 دوشنبه ساعت 10 و 45 دقیقه صبح
با کمی کمک تونستی دور بزنی
13/11/1389 چهارشنبه
پسر کم امروز خودت به تنهایی دور زدی.
وقتی تو آشپزخونه مشغول کار بودم متوجه یه صداهایی شدم که قبلا ازت نشنیده بودم وقتی اومدم تو پذیرایی دیدم دور زدی رو شکمشت و دستات رو بلند کردی . ولی یه خورده تو محاسباتت اشتباه کرده بودی(تکیه کلام بابایی)چون سرت رفته بود تو میز تلویزیون و احتمالا این صداهایی که درمیاوردی معنیش این بود که به دادم برسید!
قربونت برم خیلی نانازی شدی و هر روز بیشتر از روز قبل خودتو تو دلمون جا می کنی این شیرین کاری هات هم که واقعا خواستنیت می کنه.