محمدحسين عزیز دل ما محمدحسين عزیز دل ما ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
محمد صالح نور چشم مامحمد صالح نور چشم ما، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پسر مامان

تولد

1390/4/25 10:29
نویسنده : مامان فهیمه
1,256 بازدید
اشتراک گذاری

١٣/٠٦/١٣٨٩

ساعت ٥ صبح از خواب یبدار شدم، همه بیدار بودند و داشتند سحری می خوردند،شب خوبی نداشتم. با کلی استرس خوابیدم....

niniweblog.com

١٣/٠٦/١٣٨٩

ساعت ٥ صبح از خواب یبدار شدم، همه بیدار بودند و داشتند سحری می خوردند،شب خوبی نداشتم. با کلی استرس خوابیدم چون قرار بود تا چند ساعت دیگه نی نی کوچولوم بدنیا بیاد.بعد از خوردن سحری آماده رفتن شدیم من که به خاطر عمل جراحی از شب قبل چیزی نخورده بودم یه کم سرگیجه داشتم. آژانس به موقع اومد و سوار شدیم.

niniweblog.com

ساعت ٦:٠٠ صبح

الان جلوی در بیمارستانیم//بیمارستان مرکزی شرکت نفت// از جلوی در راهنمایی شدیم به بخش ٣ خیلی زودتر از اونکه فکر می کردم کارهای پذیرش انجام شد و بستری شدم و کمتر از نیم ساعت بعد تو اتاق عمل بودم.

 

استرس داشتم و همه اش سوره والعصر می خوندم. شنیده بودم سوره والعصر به آدم صبر میده. دکتر بیهوشی اومد بالای سرم ولی من ازش خواستم تا لحظه آخر صبر کنه. همه سوالهامو از دکتر در مورد عمل پرسیدم . ساعت ٧:٤٥ دقیقه بود که سوالهام تموم شد دکتر بیهوشی ماسک رو گذاشت رو صورتم و چند ثانیه بعد .....

niniweblog.com

ساعت٩:٠٠

چیزی یادم نمیادفقط صداهای مبهم زیادی دراطرافم می شنوم ، درد زیادی دارم اما نمی تونم حتی یک کلمه حرف بزنم متوجه شدم چند نفر اومدند اطرافم و بلندم کردند یک آن چنان دردی تو تمام بدنم پیچید و تازه یادم افتاد دیگه نی نی کوچولوم تو شکمم نیست و بالاخره پا به این دنیا گذاشته. وقتی به اتاقم رسیدیم و منو گذاشتن رو تخت می شنیدم که مامان داره صدام می زنه و چند ضربه ای هم به صورتم زد ،من همه تمرکزم رو زیر پلک هام بردم و چشمامو باز کردم و مامانو دیدم اما خیلی زود دوباره چشمام رو هم افتاد، صدای طاهره رو می شنیدم که با پرستارا حرف می زد.

فکر می کنم نیم ساعتی به همین وضع بودم تا بالاخره چشمامو باز کردم ، مامان محمد حسین رو بغل کرد و آورد جلوی صورتم و من فارغ از دردهایی که همه وجودم رو گرفته بود مشتاقانه به این هدیه کوچولو نگاه می کردم و بی صبرانه می خواستم در آغوش بگیرمش.

niniweblog.com

حالا هر روز هزار بار خدا رو شکر می کنم به خاطر منتی که بر من گذاشت و این فرشته کوچولو رو به من و همسرم داد.

٠٦/٠٥/١٣٩٠

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مدرسه مامان ها
7 تیر 90 11:22
سلام مامان مهربون.
خداوند فرزند نازنینتون رو براتون حفظ کنه.
مدرسه مامان ها منتظر نظرات مفید شماست.


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر مامان می باشد