تولد دو سالگی
پسرکم بالاخره دو ساله شدی حالا دیگه اصلا شیر نمی خوری و خیلی از کارهاتو خودت انجام می دی مثلا واسه آب خوردن یه لیوان کوچولو داری که می بری زیر آب سرد کن یخچال و واسه خودت آب می ریزی یا اگه خوابت بیاد میری فوری بالش و پتوت رو میاری به من میگی که بخوابونمت و کلی کار دیگه که از دید دوربین مامانی مخفی نمونده خلاصه با این تفاسیر مردی شدی واسه خودت تازه چند شب پیش وقتی داشتم مسواکتو میزدم یهو متوجه شدم دهنت پر از خون شد اول ترسیدم ولی بعد دیدم که یکی دیگه از دندونهای آسیابت داره در میاد و من اشتباهی مسواکو رو لثه زخمیت کشیدم اینها همه نشونه های بزرگ شدنه و ما هم به مناسبت این بزرگ شدن برات جشن گرفتیم البته تو وروجک خیلی خوش شانسی چون سه دفعه برات جشن تولد گرفتیم و هربار هم به شما خیلی خوش گذشت و از اون شبها برات خاطرات خوبی مونده چون هربار که آهنگی از تلویزیون پخش میشه بلافاصله بلند میشی و یه تکونی به خودت میدی و دست و هورا و خلاصه یه جشن کوچولو واسه خودت و مامانی میگیری
اینکه جزئیات این جشن تولدها چی بود و چه جوری گذشت اصلا مهم نیست و ارزش نوشتن نداره چون هرچی که بود و نبود تلاش یه مادر و پدر برای ماندگار کردن این روزهای کودکی بود و اگه تو پسر عاقلی باشی که هستی زیاد و کمش اصلا برات فرقی نمی کنه همین که بعدها با دیدن عکسهای این روزهای خوش تو هم لبخد بزنی و از ته دل بگی یادش بخیر برای من وبابایی بسه
اما این روزها که میگذره با این شتاب باور نکردنی گاهی وقتها منو می ترسونه همش با خودم فکر می کنم، بر میگردم به عقب، به قبل از وقتی که تو بدنیا بیای و بعد به خودم میگم اون موقع ها چه فکرهایی برات داشتم و الان چقدر به اون خواسته هام رسیدم آیا واقعا تو این دو سال تونستم به اون چیزهایی که برات می خواستم نزدیک بشم یا این دوسال گذشت و من همچنان....
پسرک مهربونم مطمئنا آرزوی هر پدر و مادری دیدن لبخند از سر رضایت فرزندشونه که گاهی اوقات به این امید ممکنه اشتباهاتی هم مرتکب بشن و بخوان به هر قیمتی که شده این نقاشی زیبای لبخند روی صورت دلبندشون نقش ببنده اما من امیدوارم و از خدا می خوام کمکم کنه تا حتی لحظه ای به شوق دیدن لبخند تو منو به حال خودم وانگذاره چون می دونم پدر و مادر هر چقدر در حق خودشون کم بگذارند در حق دلبندشون کم نمی گذارند
پس ای خدای مهربون ازت می خوام لبخند شوق پسرکم رو به قیمت رضایت خودت بهم هدیه کنی و من و همسرم رو حتی لحظه ای تنها نگذاری تا به قیمت ناراحت کردن دیگرون دل فرزندمون رو شاد نکنیم
اینها رو واسه این نوشتم که یادت بمونه قشنگترین جشن تولدها وقتی برپا می شن که وجدانت از بابت کودک همسایه راحت باشه و صدای خنده و شادی تو هیچ وقت قلب کسی رو نلرزونه
اینها رو برای این نوشتم که یادم بمونه هر وقت تو رو در آغوش میگیرم نسبت به بچه هایی که دست نوازش پدر و مادر رو بر سرشون ندارند بی تفاوت نباشم
اینها رو برای این نوشتم که بابایی یادش بمونه که هستند و کم هم نیستند پدرهایی که شبها دیر میان خونه تا دلبندشون خوابیده باشه و مجبور نباشن به خاطر قولی که صبح به بچه شون دادن سرشون رو پایین بندازن
اینها رو برای این نوشتم که یادمون بمونه چقدر خوشبختیم و حواسمون باشه اگه امروز این خوشبختی قرین زندگی ما شده مبادا دل دیگرون رو بخاطرش بلرزونیم
نمیخوام تلخ باشم پسرکم، ولی از منِ مادر بپذیر و فراموش نکن که برای خوشبختی باید در هر نفس شکر خدا رو بجا بیاری
خودمونی: ایشالا تولد صد سالگیت، ایشالا عروسیت دوستت دارم مامانی