تولد 3 سالگی
امروز چه روز خوبیه خونه شده چه روشن
پر از صدای بچه هاست روز تولد من
امروز همه دوستای من تو خونه ی ما هستن
همه کنار همدیگه نزدیک من نشستن
شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم
شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم
کاغذای رنگ و وارنگ تو خونه کرده غوغا
بادکنکای جشن من قشنگه قد دنیا
دوستم به من هدیه دادن یه توپ رنگی رنگی
هیشکی تا حالا ندیده هدیه به این قشنگی
هدیه به این قشنگی
امروز چه روز خوبیه خونه شده چه روشن
پر از صدای بچه هاست روز تولد من
امروز همه دوستای من تو خونه ی ما هستن
همه کنار همدیگه نزدیک من نشستن
شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم
شمعا رو من فوت می کنم تا صد سال زنده باشم
کنار مادر و پدر همیشه پاینده باشم
کاغذای رنگ و وارنگ تو خونه کرده غوغا
بادکنکای جشن من قشنگه قد دنیا
دوستم به من هدیه دادن یه توپ رنگی رنگی
هیشکی تا حالا ندیده هدیه به این قشنگی
هدیه به این قشنگی
سلام به همه دوستای گلم تعجب نکنید من خودم هستم که اومدم هرچند روم نمی شد ولی دیگه .......
امروز تولد پسر گل مامانه واسه همین دلم نیومد براش چیزی ننویسم الان دیگه حسابی مرد شده و واسه رفتن به مهد کودک بهونه نمی گیره و اصلا مامانش رو اذیت نمی کنه چند روزه که دیگه پوشک نمی پوشه و همه کارهای شخصیش حتی پوشیدن کفش که به نظر من خیلی سخته خودش انجام می ده حرف زدنش تقریبا کامل شده ولی پس و پیش هم زیاد می گه البته تو فکرش یه چیزایی میگذره که گاهی به زبون می آره و من هم نمی فهمم چی می گه
پسر عزیزم سه سالگیت مبارک فردا واسه تولدش می خوایم بریم آتلیه شنبه هم قراره تو مهد کودک تولد بگیریم که حتما عکسهاشو براتون میگذارم
دوستت دارم گل مامان
یه مکالمه مامان و نی نی براتون بنویسم و برم سر کار. قول می دم بعد از این دیگه فعال تر باشم
محمد حسین بیرون از خونه چند تا مرغ و خروس دیده بود و همینطور ذل زده بود و بهشون نگاه میکرد:
من: محمد حسین اینا چی هستن؟
محمد حسین: نمی دونم پرنده ان!
من با خوشحالی از این همه دقت محمد حسین: چه پرنده ایه عزیزم اسمشو می دونی؟
محمدحسین بدون مکث: فکر کنم گاوه!!!!!
من: