دم در خونه بچگیم
گاهی وقتها با خودم فکر می کنم این که برات می نویسم مثلا امروز یاد گرفتی بگی مامان یا اینکه خودت از پله بالا میری یا هرچیز دیگه ای که تو این وبلاگ نوشته میشه آیا همین قدر که برای من جذاب و قشنگه سالهای بعد برای تو هم زیبا و دوست داشتنی خواهد بو یا نه؟ حتی بعضی وقتها به سرم میزنه که دیگه ادامه ندم و برات ننویسم و از خاطرات دوران کودکیت بسنده کنم به همین عکسهای تو آلبوم و کامپیوتر و یا خاطراتی که تو ذهنم برات جمع کردم گاهی هم با خودم فکر میکنم اگه خاطرات و اتفاقات کودکی خودم هم همین طور نوشته شده بود آیا امروز از خوندنشون لذت می بردم؟ به اینجا که میرسم عزمم رو جزم میکنم و با خودم میگم هرچند کار سختیه و بعضی وقتها به خاطر...